جدول جو
جدول جو

معنی دستان کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

دستان کاردن
دست انداختن، مسخره کردن، سر به سر گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستان آوردن
تصویر دستان آوردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، حقّه زدن، غدر کردن، مکر کردن، گربه شانه کردن، شید آوردن، مکایدت کردن، کید آوردن، گول زدن، غدر داشتن، نارو زدن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، خدعه کردن، غدر اندیشیدن، تبندیدن، چپ رفتن، اورندیدن، ترفند کردن، پشت هم اندازی کردن، فریفتن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ کَ دَ)
آشکار کردن. سمر کردن. شهره ساختن:
ز جود تو من از گیتی بنعمت داستان بودم
بحشمت مر مرا همچون فریدون داستان کردی.
رودکی (از آنندراج).
، قصه کردن. قصه پرداختن. حکایت کردن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
برآمدن و آماسیدن پستان زن یا حیوان آبستن از شیر، کمی پیش از زادن: ارداد، پستان کردن گوسپند و جز آن پیش از زادن. (منتهی الارب). زهو،... و پستان کردن میش نزدیک زادن. (صراح اللغه). رمدّت الناقه ترمیداً، پستان کرد شتر ماده. الماع، پستان کردن مادیان و ماده خر و ماده شتر. (منتهی الارب) ، شیر به پستان آوردن. پرشدن پستان از شیر
لغت نامه دهخدا
اندوختن، پس انداز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی